سیدمحمد:

چند خط از کتاب(با الحاقیه)


حماسه هویزه


✍️.  از آن روز همه بعد از نماز صبح به دستور حسین به ورزشگاه می رفتند و یک ساعت می دویدند . حسین با اینکه جثه کوچکی داشت اما بیشتر و جلوتر ازهمه می دوید و کم کم غرغر بعضی از این ورزش صبحگاهی سخت شروع شد . یک روز حسین در اواخر دویدن همه را متوقف کرد و پرسید :

- خسته شدید؟ 

عده ای گفتند : 

-نه ، مرده ایم !

- تا اینجا مقاومت کردیم ، از این به بعد باید استقامت کنیم! استقامت ادامه مقاومت است و ما باید از مقاومت به استقامت برسیم . سپس به دویدن ادامه داد .

بعد از صبحانه حسین با حسن فیض الله به تیپ۳ ارتش رفت و به فرمانده آن گفت که برای ضربه زدن به ماشین جنگی دشمن نیاز به مین ضد تانک داریم . 

آن فرمانده گفت : بنی صدر دستور داده حتی یک فشنگ هم بدون اجازه به نیروهای سپاه و بسیج ندیم . »

سپس فکری کرد و با مسئولیت خودش دستور داد تعداد خوبی مین را به عنوان مهمات خراب و رده خارج صورت جلسه کنند و به حسین تحویل دهند . 

آنها مینها را به هویزه آوردند و در اتاقی خالی کردند . سید محمد علی حکیم کلاسی برای آموزش مین و مین گذاری برای همه برگزار کرد که حسن رکابی مربی آن بود .


ادامه‌دارد.


صفحه  #کتاب #دین

علیرضا مسرتی 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها